تا پریشان به رُخ آن زلف سمن ساست تو را

جمع اسباب پریشانی دلهاست تو را

دست بردی به رخ از شرم و حریفان گفتند

که تو مو سائی و عزم ید بیضاست تو را

همچو ترسا بچگان عود و صلیب افکندی

یا حمایل زد و سو زلف چلیپاست تو را

قبلهٔ خلق بود گوشهٔ ابروی تو زان

کعبه و میکده و دیر و کلیساست تو را

سرو را به تو چه نسبت، مه نو را چه نشان

قامتی مُعتدل و طلعت زیباست تو را

سر کوی تو بود م خونین کفنان

خود به بام آی اگر میل تماشاست تو را

بتولاّت صبوحی به دو عالم زده پای

با چنین دوست بگو از چه تبرّاست تو را


شب نما ، صبوحی

مشخصات

تبلیغات

محل تبلیغات شما
محل تبلیغات شما محل تبلیغات شما

آخرین وبلاگ ها

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها

تخفیف باران کلاس ششمی ها محمود نامی تبيان دانش طراحی و اجرای دکوراسیون منزل طراحی وب سایت دانلود رایگان نمونه سوالات نگهداری و پرورش کاکتوس